جدول جو
جدول جو

معنی بخت برگشتگی - جستجوی لغت در جدول جو

بخت برگشتگی
بی اقبالی، بدبختی، شوربختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ شَ قَ)
وارون شدن بخت. گشته شدن اقبال:
یکایک ازو بخت برگشته شد
به دست یکی بنده بر کشته شد.
فردوسی.
آدمی را که بخت برگردد..
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ گَ تَ / تِ)
بی چاره. مدبر. برگشته بخت. نگون بخت. (آنندراج). بدبخت. (ناظم الاطباء). وارون بخت:
همی زار بگریست بر کشتگان
بر آن داغدل بخت برگشتگان.
فردوسی.
یکی گمره بخت برگشته ام
ز گم گشتن راه سرگشته ام.
اسدی.
آن ناجوانمرد بخت برگشته فرمان نبرد. (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی).
شنید این سخن بخت برگشته دیو
بزاری برآورد بانگ غریو.
سعدی.
چنین گفت درویش صاحب نفس
ندیدم چنین بخت برگشته کس.
سعدی.
ندیدم ز غماز سرگشته تر
نگون طالع و بخت برگشته تر.
سعدی
لغت نامه دهخدا
ادبار، بدبخت، بدطالع، شوربخت، پیشانی سیاه، مدبر، مفلوک
متضاد: اقبالمند، بختور، خوش اقبال، ستاره دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد